روزقیامت،اهل جهنم باچهره سیاه
واهل بهشت باچهره سفیدمحشور میشوند:
یوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوه
ٌ
فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ
روزقیامت اهل بهشت باچهرههائی سفید،
اهل جهنم باچهره سیاه محشور میشوند
اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، به آنها گفته میشود:
آیا بعد از ایمان، کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب کفرتان.
وأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
و امّا آنها که چهرههایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود؛ و جاودانه در آن میمانند.
۱۰۶ و۱۰۷ آل عمران
حسین پناهی چه زیبا گفت:
ﻭﻗﺘ ﺑﻤﺮﻡ ﻫ ﺍﺗﻔﺎﻗ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ…!
ﻧﻪ ﺟﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﻞ ﻣﺸﻮﺩ…!
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓ ﺯﺩﻩ ﻣﺸﻮﺩ…!
ﻧﻪ ﺧﺎﺑﺎﻧ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﺸﻮﺩ…!
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﻢ ﺧﻄ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺸﻮﺩ…!
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻤ ﺳﺪﺗﺮ ﻣﺸﻮﺩ…!
ﻭ ﺪﺭﻡ ﻤ ﺷﺴﺘﻪ ﺗﺮ…!
ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﺎﺭ …!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﺴﺎﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺒﺎﺏ
ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﺸﻮﺩ …!
ﺭﺍﺳﺘ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﻮ…!
ﻫِـــــــــــــــــﻪ ……!
+ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺮ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺎﺩ می برﺩ…!
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﻮﺭﻨ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣ ﻨﻢ…!
ﻭ ﻣﺪﺍﺣ ﻪ ﺍﻟ ﺍﺯ ﺧﻮﺑ ﻫﺎ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﻮﺪ
ﻭ ﺍﺷ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﺮﺰﺩ …!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ می مانم ﻭ ﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭ
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﺸ ﺍﻡ ﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند…!
پیرمردی مى خواست به زیارت برود اما وسیلهی برای رفتن نداشت.
به هر حال یکی از دوستان او، اسبی برایش آورد تا بتواند با آن به زیارت برود.
یکی دو روز اول، اسب پیرمرد را با خود برد و پیرمرد خوشحال از اینکه وسیلهی برای سفر گیر آورده، به اسب رسیدگی میکرد،
غذا میداد و او را تیمار میکرد.
اما دو سه روز که گذشت ناگهان پای اسب زخمی شد و دیگر نتوانست راه برود.
پیرمرد مرهمی تهیه کرد و پای اسب را بست و از او پرستاری کرد تا کمی بهتر شد.
چند روزی با او حرکت کرد اما این بار، اسب از غذا خوردن افتاد و هر چه پیرمرد تهیه میکرد اسب لب به غذا نمیزد و معلوم نبود چه مشکلی دارد.
پیرمرد در پی درمان غذا نخوردن اسب خود را به این در و آن در میزد اما اسب همچنان لب به غذا نمیزد و روز به روز ضعیفتر و ناتوانتر مىشد تا اینکه یک روز از فرط ضعف و ناتوانی نقش زمین شد و سرش خورد به سنگ و به شدت زخمی شد.
این بار پیرمرد در پی درمان زخم سر اسب برآمد و هر روز از او پرستاری میکرد.
روزها گذشت و هر روز یک اتفاق جدید برای اسب مىافتاد و پیرمرد او را تیمار میکرد تا اینکه دیگر خسته شد و آرزو کرد کاش یک اتفاقی بیفتد که از شر اسب راحت شود.
آن اتفاق هم افتاد و مردی اسب پیرمرد را دید خواست آن را از پیرمرد خریداری کند.
پیرمرد خوشحال شد و اسبش را فروخت.
وقتی صاحب جدید، سوار بر اسب دور مىشد، ناگهان یک سؤال در ذهن پیرمرد درخشید و از خود پرسید من اصلا اسب را برای چه کاری همراه خود آورده بودم؟!!
اما هر چقدر فکر کرد یادش نیامد اسب به چه دلیلی همراه او شده بود ؟!!
پس با پای پیاده به ده خود بازگشت و چون مدت غیبت پیرمرد طولانی شده بود همه اهل ده جلو آمدند و به گمان اینکه از زیارت برمیگردد، زیارتش را تبریک گفتند!
تازه پیرمرد به خاطر آورد که به چه هدفی اسب را همراه برده و اهالی ده هم تا روزها بعد تعجب میکردند که چرا پیرمرد مدام دست حسرت بر دست میکوبد و لب میگزد.!!!
ما هم در زندگی محدود خود، مانند این پیرمرد، به چیزها یا کارهایی مشغول مىشویم که ما را از رسیدن به هدف واقعیمان یعنی آخرت بازمیدارند و تا موقعی که مشغول دنیا هستیم، چنان آن را مهم و واقعی تلقی میکنیم که حتی به خاطر نمی آوریم هدفی غیر از این زندگی دنیوی هم داشته ایم.؟!
✍بعضی از گناهان ما، بوی بدی دارد که مشامِ ملکوتیان را آزار میدهد.
طبق بعضی روایات، بعضی از ملائکه از بوی بد گناهان آزرده میشوند؛ همچنین است اولیائی که مشامِ برزخیشان باز است،از بوی بد گناهان ما آزرده میشوند.
چه باید کرد تا این بوی بدِ گناه، ما را نزد ملکوتیان رسوا نکند؟
امام رضا علیهالسلام میفرماید:
تعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لاَ تَفْضَحْکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ:
با استغفار خود را معطّر کنید، تا بوی بدِ گناهان شما را رسوا نکند.
امالی الطوسی، ص ۳۷۲
نزدیکِ مرگ به عبد الملک مروان گفتند که 84 ساله هستى، الان حالت چطور است؟
گفت:
الان معناى این آیه قرآن را که مىفرماید :
« وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى »
و [ لحظه ورود به جهان دیگر به آنان خطاب مىشود : ] همانگونه که شما را نخستین بار [ در رحم مادر تنها و دست خالى از همه چیز ] آفریدیم .
خوب درک مىکنم. الان برایم روشن شد که تمام این جاه و جلالى که در اختیار ما بود، خیال بود و خیال بود و خیال.
دوست داشتم به جاى این که شاه این مملکت باشم، دو عدد گوسفند داشتم و در بیابان گوسفندچرانى مىکردم.
براه انداختن اقتصاد جهادی -همانند نهضت درختکاری- زمانی میسر می شود که اشخاص به اهداف و اغراضی فراتر از منافع شخصی ، حزبی، نژادی، قبیله ای، ملی و . بیندیشند.
اگر ما بتوانیم با ترویج فرهنگ آخرتگرایی نیتهای افراد را ارتقا دهیم براحتی خواهیم توانست که اقتصاد جهادی را در جامعه پیاده کنیم.
اگر ما توانستیم قله اقتصاد جهادی را فتح کنیم به ثروتی افسانه ای رسیده ایم ،
ثروتی که با هیچ تحریمی درهم نمی شکند و تمامی توطئه های دشمن را نقش بر آب می کند.
سأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیهالسلام عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ :
( وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُکْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها ) إِلى آخِرِ الْآیَةِ
فَقَالَ :
« إِنَّمَا عَنى بِهذَا إِذَا سَمِعْتُمُ الرَّجُلَ الَّذِی یَجْحَدُ الْحَقَّ وَیُکَذِّبُ بِهِ، وَ یَقَعُ فِی الْأَئِمَّةِ علیهمالسلام، فَقُمْ مِنْ عِنْدِهِ، وَلَا تُقَاعِدْهُ کَائِناً مَنْ کَانَ »
از امام صادق (علیه السّلام) درباره این آیه از قران پرسیدم :
و خداوند ( این حکم را ) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه شنیدید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می کنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند! و گر نه شما هم مثل آنان خواهید بود [ نساء ـ ١۴٠ ]
امام در پاسخ فرمود :
همانا مقصود از آیه این است که وقتى شنیدید که مردى حق را انکار مىکند و دروغ مىشمارد و به ائمه (علیهم السّلام) بد مىگوید، از نزد او برخیز و با او همنشین نشو، هر که خواهد باشد.
مرآة العقول، ج ١١، ص ٨٩ {حدیث صحیح}
سمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیهالسلام یَقُولُ :
« مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، فَلَا یَقْعُدَنَّ فِی مَجْلِسٍ یُعَابُ فِیهِ إِمَامٌ، أَوْ یُنْتَقَصُ فِیهِ مُؤْمِنٌ »
امام صادق علیه السّلام :
هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، نباید در مجلسى بنشیند که در آن امام یا مؤمن را عیب جوئى یا تحقیر کنند.
روضه المتقین، ج ٩، ص ٣۴۴ [ حدیث حسن]
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط که نزدیک به سی سال با ایشان بوده نقل میکرد که شیخ به من میفرمود:
روح شخصی از علمای اهل معنا - که ساکن یکی از شهرهای بزرگ ایران بود - را در برزح دیدم که تأسف میخورد و مرتب بر زانوی خود میزد و میگفت:
وای بر من، آمدم، و عملی خالص برای خدا ندارم!
از او پرسیدم که چرا چنین می کند؟
پاسخ داد:
در ایام حیات، روزی با یکی از اهل معنا که کاسب بود برخورد کردم، او مرا به برخی از خصوصیات باطنی خود متذکر ساخت، پس از جدا شدن از او تصمیم به ریاضت گرفتم، تا مانند آن شخص دیده برزخی پیدا کنم و به مکاشفات و مشاهدات غیبی دست یابم.
مدت سی سال ریاضت کشیدم تا موفق شدم، در این هنگام مرگم فرا رسید، اکنون به من میگویند: تا آن هنگام که آن شخص اهل معنا تو را متذکر ساخت گرفتار هوای نفس بودی، و پس از آن تقریباً سی سال از عمر خود را صرف رسیدن به مکاشفات و رؤیت حالات برزخی کردی، اینک بگو: عملی که خالص برای ما انجام دادهای کدام است؟!
❖✨ ﷽ ✨❖
به نظرت بهشت هر نفر چقدر بزرگه؟!
↯↻↯↻↯
جناب جبرئیل به حضرت حق فرمود: خدایا؛ اگر اجازه فرمایی، من وسعت بهشت را طی و اندازه گیری نمایم. پس خداوند به او اجازه فرمود، و جبرئیل #سی_هزار سال پرواز کرد و به جایی (انتهایی) نرسید و خسته گردید. سپس از خداوند متعال نیرویی بیشتر برای به پایان رساندن این امر تقاضا نمود، و خداوند نیروی او را #دوبرابر نمود و #سی_هزار سال دیگر پرواز نمود تا این که مجدد خسته گردید و باز از خداوند تقاضای قدرت نمود و خداوند خواسته ی او را استجابت نمود و تا #سی_هزار مرتبه مجدد جبرئیل این خواسته را تکرار نمود. پس از آن با خداوند مناجات نمود و فرمود: خدایا؛ آیا طول بهشت را طی نمودم؟
❖✨ در آن حال حوریهای از غرفه خود سرش را بیرون آورد و گفت: ای روح خدا! ای جبرئیل! بدون جهت خود را به زحمت مینداز، به خدا قسم! در این مدت که پرواز کردهای هنوز تمام ملک #یک_مومن را طی نکردهای.
❖✨ جبرئیل سپس با تعجب پرسید: تو کیستی؟ جواب داد: یکی از حوریانی میباشم که برای مومنی از مومنان خلق شدهام.
منابع:
اسرار معراج، ص ۲۵۱
آمال الواعظین، ج ۳، ص ۴۴۹
جانمونی_رفیق
⇝
درباره این سایت